ما در این انبار، گندم میکنیم
گندمِ جمعآمده، گم میکنیم
مینیاندیشیم آخر ما به هوش
کهاین خلل در گندم است از مکرِ موش
اول ای جان دفع شر موش کن
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فَناش، انبار ما ویران شده است
اول ای جان دفع شرِ موش کن
وانگهان در جمع گندم، جوش کن
تا موشی دزد در انبار ماست
حاصل اعمال چهل ساله کجاست
ايه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است
هر كسي صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشيند كســـر شــأن شــعـله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد چونكه او بالا تراست
ناكسي گر از كسي بالا نشيند عيب نيست
روي دريا، خس نشيند قعر دريا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوي بزرگي ميكنند
پس چرا انگشت كوچك لايق انگشــــتر است
آهن و فولاد از يك كوه مي آيند برون
آن يكي شمشير گردد ديگري نعل خر است
كــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود
كــــره خــر ، از خــريت پيش پيش مــــادر است
كاكـل از بالا بلندي رتبــه اي پيدا نكرد
زلف ، از افتادگي قابل به مشك و عنبر است
پادشه مفلس كه شد چون مرغ بي بال و پر است
دائماً خون ميخورد تيغي كه صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار
دختر هر كس نجيب افتـاد مفت شوهر است
صائبا !عيب خودت گو عيب مردم را مگو
هر كه عيب خود بگويد، از همه بالا تر است
خاک شد هرکه بر این خاک زیست ٬
خاک چه داند که در این خاک کیست
سرانجام که باید در خاک رفت ٬
خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت . . .
در یک جهان پر از میلیاردها نفر
تو تنها کسی هستی
که بهش نیاز دارم
اگه تورو دوست دارم خيلی زياد ، منو ببخش...
اگه تويی اون که فقط دلم ميخواد، منو ببخش
منو ببخش...اگه شبا ستارهارو ميشمرم...
منو ببخش اگه بهت خيلی ميگم دوست دارم...
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل ميچينم...
منو ببخش اگه شبا فقط تورو خواب ميبينم...
منو ببخش اگه واسه چشمای تو خيلی کمم
تو يه فرشته ای و من فقط يه آدمم
منو ببخش اگه برات ميميرم و زنده ميشم
اگه با ديوونگی ام پيشه تو شرمنده ميشم
منو ببخش اگه همش ميسپارمت دست خدا
اگه پيشه غريبه ها بجای تو ميگم شما...
منو ببخش من نميخوام تو رو به ماه نشون بدم
نشونيتو نه به شب و نه دست آسمون بدم
منو ببخش اگه ميخوام تورو فقط واسه خودم
ببخش اگه کمم ، ولی زيادی عاشقت شدم...
ای دوست غم تو سر به سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمیدانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ !
ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ !
ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﺑﺎ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ !
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭ ﭼﻬﺎﺭﻡ …
… ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻪ ﻣﯿﺸﻪ ، ﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯽ !
ﭼﻮﻥ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﻮﻗﺘﯿﻪ !
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺑﺮﻩ ،
ﻣﯿﺮﻩ !
ﺑﻔﻬﻢ !
ﭘﺲ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ :
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ .
ﺑﯿﺸﺘﺮﺵ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺍﺭﺯﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یک رنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
چـــقدر احـــمقانه ست ؛
از یـک قــــهوه ی تلـــخ
انتــظار فالِ شیــرین داشتن